شاید حکایت معروف ملانصرالدین رو شنیده باشی. ملانصرالدین سر کوچهای ایستاده بود و دیگران رو به دروغ سمت کوچه خاصی هدایت میکرد و میگفت اونجا آش میدن. بعد که دید خیلیها دارن به اون سمت میرن، شک کرد که نکنه واقعاً خبری باشه! این شد که خودش هم از ترس اینکه یهوقت سرش بیکلاه نمونه، سمت کوچه رفت. این حکایت قدیمی مثالی از تایید اجتماعی محسوب میشه. پدیدهای که برای ما ایرانیها یادآور ضربالمثل معروفه: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»
همچنین بخوانید: چرا باید به قبرستان سر بزنی؟| خطای بقا
تایید اجتماعی
تایید اجتماعی یا Social Proof پدیدهای روانشناختیه و به این معنیه که فرد در تصمیمگیریهاش رفتار و نظرات دیگران رو در نظر میگیره. بهعبارت دیگه، تصمیم درست خودش رو در رفتار دیگران میبینه. تایید اجتماعی که گاهی از اون بهعنوان «غریزه جمعگرایی» یاد میشه، تاکید داره افراد وقتی مثل بقیه عمل میکنن، احساس میکنن رفتارشون درسته. بهعبارت دیگه هرچه تعداد بیشتری از مردم یک ایده خاص رو دنبال کنن، ما اون عقیده رو بهتر یا درستتر میدونیم. تایید اجتماعی عاملِ اصلیِ ایجادِ حباب و نگرانی در بازار بورس هست. تاثیرش رو میشه در مُد، تکنیکهای مدیریتی، سرگرمیها، مذهب و رژیمهای غذایی هم دید. تایید اجتماعی میتونه مانند زمانی که اعضای فرقههای مذهبی دست به خودکشی دستهجمعی میزنن، تمام فرهنگها رو زمینگیر کنه.
با بررسی آزمایشی ساده میتونیم تاثیر پدیده تایید اجتماعی رو متوجه بشیم. آزمایش سادهای که در دهه 50 میلادی به همت سالومون اَش، روانشناس مشهور، انجام شد. این آزمون ثابت کرد چگونه فشار جمعی میتونه شعور انسان رو تحت تاثیر قرار بده.
به شخصی، خطی روی کاغذ نشان داده میشه که کنار اون سه خط دیگه با شمارههای 1، 2 و 3 بودن. یکی کوتاهتر یکی بلندتر و یکی دقیقاً هماندازه خط اصلی. فرد باید مشخص میکرد که کدومشون با خط اصلی مطابقت داره. اگر اون شخص در اتاق تنها باشه، پاسخ صحیح میده و عجیبم نیست، چون واقعاً کار سادهایه. در مرحله بعدی ۵ نفر دیگه وارد اتاق میشن و شخص تحت آزمایش نمیدونه اونا نقش بازی میکنن. اونا یکی پس از دیگری پاسخ غلط میدن و با اینکه واضحه شماره ۳ پاسخ صحیحه، شماره 1 رو اعلام میکنن. بعدش نوبت به شخص مورد نظر میرسه. در یکسوم موارد، او هم برای اینکه پاسخش با پاسخ دیگران متناسب باشه، جواب اشتباه میده.
اما چرا اینطوری عمل میکنیم؟
خب، در گذشته تبعیت از بقیه راهکار مناسبی برای بقا بود. فرض کن 50 هزار سال قبل، با دوستای شکارچی خودت به شکار رفته بودی و ناگهان دوستات فرار میکردن. چیکار میکردی؟ تو هم بهسرعت دنبال دوستات میدویدی. اونایی که متفاوت با گروه عمل میکردن، از چرخه حیات خارج میشدن. ما نوادگان کسایی هستیم که از رفتار دیگران پیروی میکردن. این نمونه بهقدری عمیق در وجود ما ریشه دوونده که امروز هم از اون استفاده میکنیم، حتی در مواقعی که قرار نیست کمکی به زنده موندنمون بکنه.
همچنین بخوانید: آیا دانشگاه هاروارد شما رو باهوشتر جلوه میدهد؟
یکی از جنجالیترین موارد این پدیده، سخنرانی معروف جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازیها، در سال 1943 در برابر جمعیت بیشمار بود (سخنرانی جوزف گوبلز رو اینجا ببین). زمانیکه اوضاع جنگ برای آلمان بد و بدتر میشد، از حضار پرسید: «آیا خواهان یک جنگ تمام عیارید؟ در صورت لزوم آیا خواهان جنگی تمام عیارتر و افراطیتر از اون چیزی که امروز میتونید تصور کنید، هستید؟» جمعیت فریاد کشید. اگه از هر یک از حاضران جداگانه و بهطور ناشناس سؤال میشد، احتمالاً هیچکس به چنین پیشنهاد احمقانهای پاسخ مثبت نمیداد.
سخن پایانی
صنعت تبلیغات حسابی از ضعف ما در قبال تایید اجتماعی سود میبره. بنابراین هروقت شرکتی ادعا کرد که محصولاتش بهخاطر شهرت بیشتر بهترن، بدبین باش. چرا یه محصول صرفِ اینکه بیشتر به فروش میرسه، بهتر باشه؟ پس دفعه بعدی که کسی خواست چیزی رو بهت بفروشه، کمی به حرفهاش دقت کن و برای کسب توانایی نه گفتن هم روی خودت کار کن و جمله حکیمانه سامرست موام رو همیشه به خاطر بسپار: «اگه پنجاه میلیون نفر چیز احمقانهای میگن، اون چیز کماکان احمقانه است.»
منبع:
کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» | بخش چهارم