هفتههای گذشته در مورد این صحبت کردیم که چه چیزی یک رهبر ایدئال میسازد؟ در این مقاله تفاوت بین رهبری و مدیریت را بررسی میکنیم و تأکید میکنیم که آنها دو سیستم متفاوت، اما مکمل در سازمانها هستند. نکته اصلی این است که مدیران بر روی ثبات تمرکز دارند؛ در حالی که رهبران، تغییر را میخواهند و سازمانهای موفق نیاز به هر دو دارند. امروزه بسیاری از شرکتها بهعنوان شرکتهایی که بیش از حد مدیریت دارند و در رهبری نقص دارند، شناخته میشوند و چالش اصلی این است که چگونه رهبری قوی و مدیریت قوی را ترکیب کرده. این مقاله توصیه میکند که شرکتها باید رهبری را توسعه داده و افرادی را که پتانسیل رهبری دارند، تربیت کنند.
همچنین بخوانید: چه چیزی یک رهبر ایدئال میسازد؟| مجله کسبوکار هاروارد (HBR)
تفاوت بین مدیریت و رهبری چیست؟
مدیریت درگیر با ثبات و پیچیدگیهای سازمان است؛ بهویژه در سازمانهای بزرگ. به عبارت دیگر، مدیریت به مقابله با پیچیدگی و مسائل ثابت مرتبط است. در مقابل، رهبری درگیر با تغییرات است و بهدلیل افزایش رقابت و نوسانات بیشتر در جهان امروزه، اهمیت بیشتری یافته است. نتیجه نهایی این است که تغییرات اساسی بیشتری برای بقا و رقابت مؤثر در این محیط جدید لازم است. همیشه تغییر بیشتر نیاز به رهبری دارد.
اهداف مدیریت و رهبری
در این متن تفاوت بین مدیریت و رهبری با استفاده از یک تشبیه نظامی مورد بررسی قرار میگیرد. در زمان صلح، مدیریت خوب به همراه رهبری قوی کافی است؛ اما در زمان جنگ، نیاز به رهبری کارآمد در تمام سطوح وجود دارد. مدیریت شامل برنامهریزی، بودجهبندی و تخصیص منابع میشود. در مقابل، رهبری جهت تعیین میکند.
مدیریت شامل سازماندهی، انتصاب نیرو، انتقال مسئولیت و کنترل برای دستیابی به برنامهها است. به عبارت دیگر، مدیریت به تنظیم و ادارهکردن مشغول است تا ثبات را تضمین کند. از سوی دیگر، رهبری بر تشویق افراد برای دستیابی به یک هدف والا تمرکز دارد. تعیین جهت یک جنبه کلیدی از رهبری است، جایی که رهبران اطلاعات را جمعآوری میکنند، الگوها و ارتباطاتی را که به توضیح مسائل کمک میکنند، پیدا میکنند و یک چشمانداز و استراتژی برای اهداف درازمدت ایجاد میکنند.
چشماندازهای نادرست بهطور معمول نیازها و حقوق مشروع گروههای مهم را نادیده میگیرند – مثلاً کارکنان را بیش از مشتریان یا سهامداران ارزشمند میدانند. وقتی یک شرکت که تاکنون شرکتی ضعیف در یک صنعت بوده، بهطور ناگهانی در مورد تبدیلشدن به شماره یک صحبت میکند، این یک رؤیای اشتباه است، نه یک چشمانداز.
برنامهریزی درازمدت همیشه وقتگیر است. هر زمانی که اتفاقات غیرمنتظره رخ میدهد، باید برنامهریزی مجدد انجام شود. در یک محیط تجاری پویا، اتفاقات غیرمنتظره اغلب اتفاق میافتد و برنامهریزی درازمدت میتواند فعالیت بسیار سنگینی باشد. به همین دلیل بسیاری از شرکتهای موفق محدوده زمانی فعالیتهای برنامهریزی خود را محدود میکنند.
رهبری در ارتباط با ترغیب مردم و در مقابل کنترلگری
رهبری شامل ایجاد محیط پرانرژی برای غلبه به موانع است. رهبران چشمانداز سازمان را به نحوی بیان میکنند که اهمیت کار برای اعضا روشن شود. همچنین، رهبران معمولاً افراد را در تصمیمگیری در مورد رسیدن به چشمانداز سازمان شریک میکنند. یکی از تکنیکهای ترغیبی مهم دیگر، حمایت از تلاشهای کارکنان برای دستیابی به چشمانداز سازمان است. در نهایت، رهبران خوب، موفقیت را تشخیص میدهند و پاداش میدهند که نهتنها به افراد احساس ارزشمند بودن در سازمان میدهد؛ بلکه وقتی این کارها انجام شود، فعالیت در سازمان به یک امر لذتبخش تبدیل میشود.
همچنین بخوانید: مهارتهای نرم در صنعت داروسازی | مدیریت و رهبری
توسعه فرهنگ رهبری
با وجود افزایش اهمیت رهبری در موفقیت کسبوکارها، به نظر میآید که در واقعیت تواناییهای مورد نیاز برای رهبری در اعضای هر سازمان کمیاب شده است. با این حال، برخی شرکتها همیشه نشان دادهاند که توانایی تبدیل اعضای عادی به مدیران رهبر برجسته را دارند. جذب افراد با پتانسیل رهبری تنها گام اول است. افرادی که در مقاطع حساس هر سازمان در نقش یک رهبری مؤثر هستند، اغلب در دوران جوانی خود فرصتهایی برای تجربه رهبری و پذیرش ریسک داشتهاند و از پیروزیها و شکستها یاد گرفتهاند. چنین یادگیریهایی به نظر میآید که برای توسعه مهارتها و دیدگاههای گستردهتر در زمینه رهبری ضروری باشد.
شرکتهایی که در توسعه رهبران عملکرد بهتری دارند، تأکید بر ایجاد شرایط چالشبرانگیز برای کارکنان نسبتاً جوان دارند. شرکتهای معروفی مانند جانسون اند جانسون، M3، هولتپکارد، جنرال الکتریک و بسیاری دیگر از شرکتهای معروف از این رویکرد با موفقیت استفاده کردهاند.