دکتر رضا انتظاری

دکتر رضا انتظاری

دکتر رضا انتظاری سال ۷۹ در رشته داروسازی دانشگاه مشهد پذیرفته و در آبان ۸۴ هم فارغ التحصیل شدن. به­‌خاطر علاقه زیاد به بیوتکنولوژی، بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی در آزمون تخصص بیوتکنولوژی شرکت کردن. اون زمان فقط دانشگاه پاستور و مشهد، دانشجوی بیوتکنولوژی می‌گرفتن؛ اون هم فقط ۴ نفر.
خلاصه دوره تخصص در دانشکده داروسازی مشهد شروع شد و حدود پنج سال و نیم، یعنی تا اواخر سال ۸۹ طول کشید. یک فرصت مطالعاتی دو ساله هم به کشور آلمان، شهر فرانکفورت، دانشگاه گوته داشتن و در یک شرکت به قول امروزی‌ها، دانش بنیان و به قول خودشون
Innovation center مشغول به کار شدن. در آلمان، بخش آنالیز بیان ژنی یک پروژه پتنت به ایشون محول شد و مسئول بخش gene expression profiling این پروژه در دانشگاه گوته شدن. بعد از اتمام فرصت مطالعاتی و بازگشت به ایران، از پایان‌نامه تخصص دفاع کردن و در سال ۱۳۹۰ در ارتش، به خدمت سربازی رفتن و بعد هم شروع طرح. البته دوره سربازی با دوره طرح دکترای عمومی سر به سر شد و صرفا طرح تخصص‌ موند؛ که طبق قانون وزارتخانه، باید از ۰.۵ تا ۲.۵ برابر مدت زمان تحصیل در یکی از دانشگاه‌های کشور خدمت می کردن. با توجه به قوانین و ضریب شهرها، زابل رو انتخاب کردن که ضریب ۰/۵ داره. مدت زمان دوره تخصص ۵ سال بود و دوره طرح زابل می‌شد دو و نیم سال، بعد هم آزادی مدرک! البته قبل از انتخاب، دانشکده داروسازی زابل رو از نزدیک دیدن و متوجه شدن درسته که کیفیت و امکانات مطلوبی نداره اما پتانسیل خیلی خوبی داره. همین باعث شد مصمم‌تر بشن. این شد که اواخر سال ۹۲ به عنوان هیئت علمی داروسازی زابل شروع به کار کردن. جالبه که دکتر در ابتدا قرار بود فقط دوسال و نیم در زابل بمونه اما به خاطر استقبال دانشجوها و معاونین دانشگاه، قرارداد تمدید شد و دکتر انتظاری شدن رییس دانشکده داروسازی زابل، به مدت دو سال. در مجموع در طول پنج سالی که در اون دانشکده بودن، کاری کردن که واحد بیوتک، به دپارتمانی کاملاً مستقل و مجهز و قطب بیوتک در جنوب شرق کشور تبدیل بشه.
دانشکده‌ای که تا قبل از اون اصلاً خروجی برای رزیدنتی و تخصص نداشت؛ به دانشکده‌ای تبدیل شد که هر سال دو یا سه نفر قبولی
PhD در پاستور، دانشگاه تهران و مشهد داشت. یه جورایی خون تازه­ای به دانشگاه تزریق شد و دانشجوها هم کارهای تحقیقاتی خوبی در زمینه بیوتک انجام دادن که همه این­ها مسبب ورود دانشجوهای زیادی به این رشته شد. در نهایت دکتر انتظاری به­خاطر علاقه  به کارهای دیگه و کیفیت زندگی؛ بعد از ۵ سال از دانشگاه جدا شدن و بقیه فعالیتشون رو در صنعت دنبال کردن. بعد از جداشدن از دانشگاه وارد شرکت داروسازی آریوژن فارمد شدن و حدود سه ماه اونجا فعالیت کردن و بعد به درخواست خود خانم دکتر حامدی فر به سیناژن رفتن. حدود شش ماه به عنوان کارشناس بخش کشت سلولی مشغول بودن و معاون بخش R&D سیناژن شدن و به مدت سه سال هم در زمینه داروهای بیوسیمیلار و آنتی‌بادی‌های مونوکلونال فعالیت کردن. بعدها بنا به دلایلی تصمیم گرفتن از صنعت خارج بشن و تمرکز کردن رو تدریس و کارهای خودشون که مربوط به داروسازی بود.

 

فعالیت‌های دوره دانشجویی

 

سال ۷۹ مثل الان نبود که همه چی آماده باشه و چیزی به اسم اینترنت وجود نداشت. سال ۸۰ کل دانشکده داروسازی مشهد یک سیستم کامپیوتر متصل به اینترنت داشت. تمام ذوق و شوق بچه‌های دانشکده ساختن ایمیل و چک کردنش بود. برای سرچ، باید از بانک CD استفاده می کردن. مثلاً رو CD نوشته بودن از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵. باید تک به تک این CD‌ها رو سرچ می کردی تا به چکیده مقاله مورد نظرت برسی. اگه می‌خواستی به متن کامل مقاله دسترسی داشته باشی، باید به British library درخواست می‌دادی و بعد از ۲ تا ۳ ماه مقاله برات پست می شد. بنابراین تمام فعالیت‌های دکتر محدود می‌شد به کارهایی که بقیه دانشجوها انجام داده بودن. اون موقع دستگاه‌های پیشرفته ای هم مثل الان وجود نداشت، مثلاً در سال ۲۰۰۰ دستگاه PCR رو برای اولین‌بار در دانشکده آوردن و تازه نحوه کار با دستگاه رو یاد گرفتن. در طول دوران دانشجویی در کنار کارهای فرهنگی و صنفی، کارهای تحقیقاتی هم روی پلی‌مورفیسم ژن‌ها انجام دادن. بیشتر فعالیتشون مربوط می­شه به سال ۸۴ و ۸۵ که دوره تخصص‌ شروع شد. اون زمان دانشکده داروسازی مشهد کاملا مجهز بود و به طور کامل هم به مقالات و اینترنت دسترسی داشت و دکتر انتظاری به صورت تخصصی روی زمینه مورد علاقه­ش کار کرد.

 

جدایی از دانشگاه

 

دلایل مختلفی برای این جدایی از دانشگاه وجود داشت، اما علت اصلی، وجود سهمیه‌ها و پُر شدن دانشگاه‌ها از دانشجو و افت کیفیت آموزش بود. خودشون به عنوان یه استاد می‌دیدن که یه‌سری از دانشجوها رغبتی برای ادامه تحصیل نداشتن. دانشجوهای پردیس و کمّی‌نگرشدن استادها هم از دلایل دیگه این جدایی بود. باید گفت شاید هم حق داشتند، چون معیار سنجش و ارتقا از استادیار به دانشیار و از دانشیار به استاد، تعداد مقالات بود و هست. به خاطر همین هم استادها روی تعداد مقالات تمرکز می کردن و به هر دانشجو به چشم یه پایان نامه نگاه می کردن. به آموزش دانشجو اهمیت کم­تری می­دادن و ترجیح می‌دادن دانشجو زودتر فارغ‌التحصیل بشه که یک یا دو مقاله بنویسه و استاد مربوطه ارتقا پیدا کنه. سایر استادها هم سمت‌های اجرایی می گرفتن، مثل: معاونت دانشگاه، معاونت فرهنگی، آموزشی، پژوهشی و … و از کار اصلیشون که تدریس و تعلیم دانشجو بود، باز می موندن. درواقع هم دانشجوها، هم استادها و هم سیاست­های عجیب و غریب وزارتخونه در سیلابس درسی و پرورش استاد، بانی این جدایی بودن.

 


از صنعت تا داروخانه

 

تنها تجربه‌ای که دکتر انتظاری نداشتن تجربه داشتن داروخانه بود. طرحشون رو که در زابل گذرونده بودن و مدت زیادی هم از فارغ‌ التحصیلیشون می­گذشت، پس امتیاز زیادی داشتن. تصمیم بر  این شد که به عنوان یک داروساز، این تجربه رو هم پشت سر بذارن و این شد که داروخانه خودشون رو تاسیس کردن. البته داروخانه چیزی نبود که راضیشون کنه، پس در کنار داروخانه تصمیم گرفتن تجربیاتی که ماحصل این ۲۰ سال بود رو به دانشجوها منتقل کنن که اتفاقا یکی از این موارد آشنایی با استوآپ و فاژ آکادمی هست. یک دوره هم مستر کلاس برگزار کردن که با استقبال بی نظیری فراتر از انتظارشون روبه­رو شدن. در حال حاضر هم کار تدریس رو انجام می‌دن اما با سیستم دانشگاه کاری ندارن. (اینجا لینک بدیم به دوره مسترکلاس بیوتکنولوژی)

 

تجربه ریاست دانشکده و فعالیت در صنعت | چالش‌ها

 

این بخش رو از زبون خودشون بخونیم: وقتی هیئت علمی دانشگاه باشی، مجبوری دائم خودت رو آپدیت نگه داری و اطلاعاتت باید به روز باشه. ریاست دانشکده تجربه خوبی در زمینه کارهای اداریه و از اون کارهاست که مسئولیت پذیری رو برات تعریف می­کنه، چون بعضی وقت‌ها آدمیزاد از مسئولیت فرار می­کنه و به کس دیگه­ای واگذارش می­کنه که اگه مشکلی پیش اومد، بگه من مسئول نبودم. اما وقتی در سمت ریاست باشی، باید حواست به خیلی چیزها باشه و این تجربه باعث می­شه تا دید چند بعدی پیدا کنی. این تجربه بهت کمک می­کنه از زوایای مختلف به قضایا نگاه کنی. تو خیلی از مسائل zoom in نشی و از بالا به مسائل نگاه کنی. بتونی مشکلات رو با هم ببینی و حلشون کنی. در واقع تجربه ریاست فرصتی برای رشده و من اگر این انتخاب رو نداشتم شاید در صنعت موفق نمی‌شدم.

در صنعت بحث، پیچیده­تر میشه. چون اون­جا نیاز بازار مطرحه. شما در دانشگاه با دانشجوها سروکار داری. حالا دانشجو یا علاقه‌منده و درسش رو میخونه؛ یا علاقه‌ای نداره و کاری به کارت نداره. اما صنعت تعارف نداره. خروجی صنعت بازاره و شما مسئولی و مسئولیتت هم بسیار سنگین هست. اگه در صنعت یه دقیقه عقب بیفتی، می‌بینی فردا چندین کمپانی ازت جلو زدن. من به عنوان مسئول R&D شرکت، باید اون­جا رو زنده نگه می‌داشتم و مدام ایده­های جدید تزریق می‌کردم. در لحظه تصمیم گرفتن و در کمترین زمان بهترین تصمیم رو گرفتن، باعث می­شه دید فوق العاده تری به دست بیاری‌. مثل بازی شطرنجه. باید چند تا حرکت بعد از اون حرکتی که میخوای انجام بدی رو در ذهنت آنالیز کنی و در کمترین زمان ممکن این کار رو انجام بدی. شطرنج سرعتی رو در نظر بگیر، باید در اون به پیروزی برسی و نبایدی وجود نداره. بنابراین صنعت تجربیات خوبی در اختیارت قرار می­ده.

 

میزان حقوق

 

از اون­جایی که ما تو قلب اروپا و آمریکا زندگی نمی‌کنیم، نمی‌تونم بگم حقوق شروع کار تا الان چقدر بوده. چون از سال ۸۴ که دلار حدود هفتصد هشتصد تومان بوده (!) تا الان که به ۳۵ (البته الان 40) هزار تومان هم رسیده، کار کردم. اگه بخوام مقایسه درستی داشته باشم باید حقوق اون موقع و الان رو به دلار تبدیل کنم. به طور کلی نسبت به زحمتی که می‌کشم، حقوقی دریافت نمی­کنم. چه در دانشگاه چه در صنعت، نسبت به استرس‌ها، شب بیداری‌ها و مسئولیت‌هایی که هست، حقوق داده نمیشه‌. به عنوان مثال خواهرم که در حال حاضر در لوزان سوئیس مسئول تضمین کیفیت هست، وقتی حقوقش رو با این­جا مقایسه می‌کنم، می­بینم زمین تا آسمون فرق داره. اون­جا به کارشناس تضمین کیفیت ماهیانه حداقل ۷ هزار فرانک داده می­شه ولی این­جا عملاً صد فرانک هم نمی‌دن. شایداینطوری بتونید دید بهتری داشته باشید.